روز و شب فکر من اینست که قضا
عاقبت منزل ویران به کجا می دهدتم
***
از خیال تو مرا می رسد آن تیر بلا
که نهان است و زغیب می زنتم
***
از ازل بود و چنان خواهد ماند
در پی دوری عشق مرغ وصال خواهد خواند
***
گرخزان سخت بیافتد به دل عاشق ومست
و ز پی اش باد بهار رقص کنان باشد و هست
***
گر تو مه رویی و خوش پیکری و دل می بازی
به جرمی دل غمگین مرا حبس دلت می سازی
***
تو مپندار که منزل ز برِ ما بردی
شهد انگور و شرنگ را به ساغر خوردی
***
هر چقدرسخت شکن هستی و مرمر صفتی
عاقبت طعمه ی چنگال ناانکارعشق درزحمتی
نوامبر/87/رضا